زیر سقف طلبه

زیر سقف طلبه

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم


دوست دارم از خونه طلبه ها براتون بنویسم
از چیزای جالبی که شاید تو خونه هر کسی نباشه

مثل نوشته های جالب رو یخچالِ شون

مثل جشن گرفتن های عید غدیر ِِ شون

و و و وخیلی چیزای دیگه که الان یادم نیس ولی زیر سقف طلبه خیلی اتفاق های جالبی رخ میده...




ویژه خواهران.ورود آقایان ممنوع!
نظرات آقایون تایید نمیشه

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

آقای خونه: «خانوم ، پاشو بریم خونه ی مادرم، بهشون سر بزنیم»

خانوم خونه: «من دیگه پامو اونجا نمیزارم» 

آقای خونه: «چرا ؟؟؟!!!» 

خانوم خونه : ( اینجا دلایل مختلفی میتونه وجود داشته باشه ، یا کاملاً منطقی یا کاملاً غیر منطقی یا یه چیزی ما بین این دو تا!!!)

 

 

واکنش بعضی از آقایون خونه: « شما خیلی بیجا میکنی نمیای! مگه دست خودته؟ میگم پاشو بریم یعنی پاشو بریم » (احتمالاً بعدش خانوم خونه یا مقاومت نمیکنه و با دلخوری میره یا مقاومت میکنه و دعوا و کتک کاری!!!)

واکنش بعضیای دیگه:« این حرفا همش بهونه است خانوم، تو دلت نمیخواد با فامیل من رفت و آمد کنی هر دفه یه بهونه ای پیدا میکنی!!! نمیای ؟ خب نیا !!! منم دیگه پامو خونه ی هیچ کدوم از فک و فامیلت نمیزارم»

واکنش بعضیای دیگه ی دیگه:« خب نیا، بهتر!!! خودم تنها میرم. بعدش هم دیگه دردسر ندارم که چرا مادرت فلان حرفو زد ؟ چرا خواهرت فلان کارو کرد»

واکنش بعضیای دیگه ی دیگه ی دیگه : ( این دسته از بعضیا احتمالاً چیزی نمیگن ، فقط با دلخوری پا میشن خودشون تنها میرن ، اما کینه به دل میگیرن و منتظر روزی میشن که بتونن جبران کنن)

واکنش بعضیای دیگه ی دیگه ی دیگه ی دیگه : (این گروه هم احتمالاً دیگه چیزی نمیگن ، خودشون هم نمیرن اما دلخوریش تو دلشون میمونه و کجا و کی سر باز کنه ، الله عالم)

 

واکنش آقای من : « عزیزم اگه تو باهام نیای ، من دیگه چیزی ندارم که ببرم پزشو بدم»

واکنش من در ظاهر : 

واکنش من در واقع : ( آیکون کسی که داره پشت گوشش مخملی میشه. )

 

اعتراف نوشت : اعتراف میکنم که از همون لحظه ی اول نشون ندادم که پشت گوشام داره مخملی میشه و برای حفظ ظاهر هم که شده تا جای ممکن مقاومت کردم ، اما خودم بهتر از هر کسی میدونم که انقلاب مخملی از همون لحظه شروع شد. 

 +ستاره

ماهی قرمز
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


داشتیم فیلم هندی می دیدیم که تو فیلم اقائه به یه دختر میگفت: دو راه بیشتر نداری ، یا با من ازدواج می کنی یا میمیری

با دیدن این صحنه،رو به حاجی کردم و گفتم:دو راه بیشتر نداری

یا با من ازدواج میکنی.. یا من با تو ازدواج میکنم

حالا شاید بنده خدا نخواد ولی مجبوره،تازه از خداشم باید باشه والا

ماهی قرمز
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

گاهی آدم نیاز داره .. یکی .. غریبه .. آشنا ..

از هرکجای این زمینِ آبی و خاکی .. وسط وب گردی های روزانه و شبانه ش .. بیاد .. ناشناس .. ی چیزه خوبی بنویسه ..

دمش رو بزاره رو کولش .. ۴ تا پا قرض کنه و بره !

بعد تو بمونی و اون حسِ خوب و انتظار !! 

+ثمین

ماهی قرمز
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هرجایی میره همه میگن چقدر خانومه این دختر


با اینکه خانوادش رو نمیشناسن میگن: معلومه سر سفره پدر مادرش بزرگ شده!

یادمه وقتی مادرش فوت کرد وسط بغض‌های سنگین‌ش می‌گفت: خدایا خیلی زود دیر شد، اخه برای اینکه براش خوب باشم کلی برنامه داشتم

یکی از دوستاش که شونه‌هاشو محکم گرفته‌بود خیلی آروم در گوشش گفت: مادرت تو رو داشت، دست پُر رفت ..

خودش برام تعریف کرد با اینکه شوهرم هرگز مادرم رو ندیده همیشه میگه: اگه تو تربیت شده اونی پس خودش چه فرشته‌ای بوده


هر وقت میبینم‌ش با خودم میگم چقدر خوبه که همه یه طوری خوب باشیم که هرکی ما رو دید به یاد خوب بودن بقیه هم بیوفته

یه دختر خوب تا همه بگن مادرش فرشته است
یه کارمند خوب تا همه بگن چه شرکت خوبی
یه شهروند خوب تا همه بگن عجب مردمان خوبی
یه پزشک خوب تا همه بگن چه پزشکای خوبی


و مهم تر از همه
یه بنده خوب تا همه بگن عجب خدای خوبی.

درست همون طوری که صادق‌ترین فرزند رسول خدا فرمودند:
ای شیعیان، شما به ما منسوب هستید، پس مایه زینت ما باشید نه مایه آبرو ریزی ما.

+مشکاة الأنوار، ص 67

ماهی قرمز
۰۱ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر