زیر سقف طلبه

زیر سقف طلبه

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم


دوست دارم از خونه طلبه ها براتون بنویسم
از چیزای جالبی که شاید تو خونه هر کسی نباشه

مثل نوشته های جالب رو یخچالِ شون

مثل جشن گرفتن های عید غدیر ِِ شون

و و و وخیلی چیزای دیگه که الان یادم نیس ولی زیر سقف طلبه خیلی اتفاق های جالبی رخ میده...




ویژه خواهران.ورود آقایان ممنوع!
نظرات آقایون تایید نمیشه

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

اللهم اجعلنی مجدد دینک و محیی شریعتک


 « خدایا! مرا احیاکننده دین و شریعتت قرار بده »

ماهی قرمز
۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۸:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی وقتا پیش میاد که کل پول های تو حسابمون+پول هایی که تو گوشه کنار خونه قایم شدن+ته مانده پول تو جیبمون،روی هم پنج تومن هم نمیشه

حدودای دی ماه پارسال تا عید،واقعا تو شرایط سخت مالی به سر می بردیم

با هزار تومن هایی که از ته حساب بیرون میکشیدیم فقط میشد دو سه تا نون گرفت

خداروشکر حالم خوب بود و خودم آشپزی میکردم.تو این سالها یاد گرفتم چطوری باید قناعت کرد و تا جای ممکن نمیذاشتم حاجی خیلی از نبود خوراک و ... تو خونه مطلع شه

سیب زمینی تموم میشد،آش می پختم که سیب زمینی نیاز نباشه

روغن تموم میکردیم،می دیدم خورشت روغن میخواد واس همین استامبولی درست میکردم

خلاصه هرطوری بود روزها رو یکی پس از دیگری سپری میکردیم

گاهی وقتا پیش میاد حاجی ازم می پرسه:اگه الان یه مهمون سر زده بیاد چیکار می پزی براش؟

و اولین چیزی که به چشمم میخوره باکس خالی برنجِ

با این حال به حاجی میگم اگه الان مهمون بیاد ماکارونی درست میکنم

چون اغلب سویا.ماکارونی.سیب زمینی تو خونه داریم

ماهی قرمز
۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو خیابون میرفتم که خانومی رو دیدم،سرشو انداخته بود پایین و جوراب میفروخت
کنارش نشستم رو زمین،واقعا سرد بود
و دیدن آدما از پایین جالب ،خانوم با تعجب سرشو برگردوند
_میخوای چیزی بفروشی؟بچین پیش جورابای من
از مهربونیش یکم بغض کردم
_نه فقط اومدم کنارتون بشینم
خوشبحال بچه هاتون که مادری دارن مثل شما
هرچند تلخ ولی خندید
از درس و دانشگاه پرسید
از بچه هاش پرسیدم
_کی میرید خونه،هوا سرده
_من تا وقتی همشو نفروشم نمیتونم برم خونه
انقدر پول نداشتم که بتونم همشو ازش بخرم اما میتونستم کمکش کنم
_خب باهم میفروشیم
_شما که نمیتونی
_چرااا،من استاد جوراب فروختنم
_خانوم جوراب نمیخواید؟
خوبه ها!
جورابامون عالین
_چطور عالین؟
_چون فروشنده هاش عالین
خندید و دوتا برداشت

یه ساعتی طول کشید که جورابا تموم شد
تا ایستگاه اتوبوس رو پیاده رفتیم و مسیرمون جدا شد
تا اون شب نمیدونستم
چقدر عاشق نگاه چپ چپ آدمام
و حرف های زیر لبشون
_جورابات مثل خودت بنجلن
_آبروی چادرو بردی
_شهرداری کجاست،چرا اینارو جمع نمیکنم؟


+متن خاطره ای از یک همسر طلبه

ماهی قرمز
۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

« لن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ »

هرگز به نیکى کامل دست نیابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید، و خداوند به تمام آنچه انفاق میکنید داناست.

ماهی قرمز
۰۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر