زیر سقف طلبه

زیر سقف طلبه

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم


دوست دارم از خونه طلبه ها براتون بنویسم
از چیزای جالبی که شاید تو خونه هر کسی نباشه

مثل نوشته های جالب رو یخچالِ شون

مثل جشن گرفتن های عید غدیر ِِ شون

و و و وخیلی چیزای دیگه که الان یادم نیس ولی زیر سقف طلبه خیلی اتفاق های جالبی رخ میده...




ویژه خواهران.ورود آقایان ممنوع!
نظرات آقایون تایید نمیشه

۱۴.دخترک دستفروش

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۵۸ ب.ظ


تو خیابون میرفتم که خانومی رو دیدم،سرشو انداخته بود پایین و جوراب میفروخت
کنارش نشستم رو زمین،واقعا سرد بود
و دیدن آدما از پایین جالب ،خانوم با تعجب سرشو برگردوند
_میخوای چیزی بفروشی؟بچین پیش جورابای من
از مهربونیش یکم بغض کردم
_نه فقط اومدم کنارتون بشینم
خوشبحال بچه هاتون که مادری دارن مثل شما
هرچند تلخ ولی خندید
از درس و دانشگاه پرسید
از بچه هاش پرسیدم
_کی میرید خونه،هوا سرده
_من تا وقتی همشو نفروشم نمیتونم برم خونه
انقدر پول نداشتم که بتونم همشو ازش بخرم اما میتونستم کمکش کنم
_خب باهم میفروشیم
_شما که نمیتونی
_چرااا،من استاد جوراب فروختنم
_خانوم جوراب نمیخواید؟
خوبه ها!
جورابامون عالین
_چطور عالین؟
_چون فروشنده هاش عالین
خندید و دوتا برداشت

یه ساعتی طول کشید که جورابا تموم شد
تا ایستگاه اتوبوس رو پیاده رفتیم و مسیرمون جدا شد
تا اون شب نمیدونستم
چقدر عاشق نگاه چپ چپ آدمام
و حرف های زیر لبشون
_جورابات مثل خودت بنجلن
_آبروی چادرو بردی
_شهرداری کجاست،چرا اینارو جمع نمیکنم؟


+متن خاطره ای از یک همسر طلبه

۹۶/۰۴/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی قرمز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">