ابری نیست،بادی نیست
می نشینم لب حوض،گردش ماهی ها
روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گل های حیاط
نور در کاسه مس،چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت
من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
خیلی وقته هوس آلوچه خانوم رو کردم
من تو یه شهری بزرگ شدم که هر کسی باغ داشت،درخت آلوچه هم داشت..
برای مثال باغ خاله ام.از بین دو یا سه باغی که داشتن،2تاش پر بود از درخت آلوچه
بهار و تابستون فقط به وسیله آلوچه خانوم پذیرایی میشدیم
از میوه هایی که خیلی عاشقشونم یکی آلوچه اس یکی البالو
ولی این چند سالی که قم هستیم تابستونا شرایط طوری بوده که نمی شده بریم شهرستان
اینجا هم آلوچه خیلی گرون بود.من از وقتی به دنیا اومدم بابت آلوچه خانوم پول ندادم
حالا چطور میتونم چند هزار تومن بدم و اونم دل سیر آلوچه نخورم؟
آلوچه کجایی دقیقا کجایی
کجایی تو بی من تو بی من کجایی