زیر سقف طلبه

زیر سقف طلبه

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم


دوست دارم از خونه طلبه ها براتون بنویسم
از چیزای جالبی که شاید تو خونه هر کسی نباشه

مثل نوشته های جالب رو یخچالِ شون

مثل جشن گرفتن های عید غدیر ِِ شون

و و و وخیلی چیزای دیگه که الان یادم نیس ولی زیر سقف طلبه خیلی اتفاق های جالبی رخ میده...




ویژه خواهران.ورود آقایان ممنوع!
نظرات آقایون تایید نمیشه

۳ مطلب با موضوع «برای همسرم» ثبت شده است

آقای من!

معایب من،

محاسن شما را سفید کرد...

ماهی قرمز
۳۰ دی ۹۶ ، ۱۶:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مردها، این پسرکوچولوهای ریش‌دار

هیچ‌وقت موجودات پیچیده‌ای نبوده‌اند

پیچیده‌ترین‌شان نهایتا سیگار می‌کشند و می‌نویسند یا رییس‌جمهور می‌شوند

اما زن که نمی‌شوند…

مردها موجودات قدرتمندی هستند

هرچقدر محکم در آغوش بگیری‌شان اذیت یا تمام نمی‌شوند

زورشان به در کنسروها، وزنه های سنگین

و غُرغرهای زنانه خوب می‌رسد

تازه پارک دوبل‌شان هم از ما بهتر است…

مردها پسربچه هایی قوی‌اند اما نه آن‌قدر قوی که بی‌توجهی را تاب بیاورند!

نه آن‌قدر قوی که بدون «دوستت دارم»های زنی شب راحت بخوابند!

نه آن‌قدر قوی که خیال فردای بچه‌ها از پای درشان نیاورد! 

نه آن‌قدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند!

مردها پسربچه‌هایی قوی‌اند که اگر در آغوش‌شان نگیری و ساعت‌ها پای پرحرفی‌های پسرکوچولوی درون‌شان ننشینی ترک می‌خورند و آن‌قدر مغرورند که اگر این ترک هزاربار هم تمام‌شان کند، آخ نگویند... فقط بمیرند!

آن‌هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند…

فقط پسرکوچولوی سربه‌هوای درون‌شان را می‌برند گوشه‌ای از وجودشان دفن می‌کنند و باقی عمر را جلوی تلویزیون پشت میز اداره یا دخل مغازه در حسرتش می‌نشینند.

هوای «پسرکوچولوهای ریش‌دار» زندگی‌مان را داشته باشیم

آن‌ها راه زیادی را از پسربچگی‌شان آمده‌اند تا مرد رویاهای ما باشند.

دنیا بدون «دوستت دارم» با صدایی مردانه جای ناامن و ترسناکی ست…

دنیا بدون صاحبان کفش‌های ۴۲ و بزرگ‌تر ردپای خوشبختی را کم دارد …

ماهی قرمز
۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بابا بودن خیلی سرمایه می خواهد.  مخصوصاً اگر دختر داشته باشی...  روزی هزار بار ممکن است تا مرز ورشکستگی و فروپاشی بروی...  حتی اگر دخترت اهل مراعات باشد و هر روز گیر ندهد که فلان چیز را برایم بخر و مرا فلان جا ببر و ...  باز هم وارد خانه که می شوی... دستگیره ی در را که می چرخانی... در همان لحظه که اسباب بازی هایش را رها می کند و با شادی و لبخند و سلام کشدار به طرف تو می دود... توی همین مسیر یکی دو ثانیه ای با نگاهش اول دست هایت را جستجو می کند... اگر چیزی توی دستت بود تمام جزئیاتش را با همان نگاه زیر و رو می کند...اگر پوشش غیر شفافی داشته باشد از حجم و اندازه و برجستگی ها، تمام پیش بینی ها را با نیازها و دوست داشتنی هایش تطبیق می دهد... اگر دستت خالی باشد با گوشه ی نگاهش - بی آنکه نگاه و لبخندش را از تو بردارد- جیب هایت را بررسی می کند... حتی با برجستگی کلیدها و سکه های داخل جیب هم برق چشم هایش کم و زیاد می شود... تا لحظه ی آخر نمی خواهد قبول کند که تو دست خالی به دیدن او آمده ای... که برای امیدهای او چیزی نیاوردی...  هر چقدر هم که با نگاهش چیزی پیدا نکند باز توی خیالش خودش را دلداری می دهد که لابد قرار است تو غافلگیرش کنی....  همه ی این اتفاق ها توی یک لحظه می افتد...  یک قانون نانوشته توی دنیا هست که می گوید بابا ها حق ندارند دست خالی به خانه بروند حتی اگر جیبشان خالی بود..  


+منبع:http://2ta7.blogfa.com

ماهی قرمز
۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر